معلم که شدی باید متوجه رسالت بزرگی شوی که به گفته امام خمینی (ره) شغل انبیا است و یا در جایی دیگر اشاره میکنند که معلم امانت دار است و انسان در دست معلم امانت است. پس حالا که این مسئولیت تا این حد سنگین و مهم و حساس است و به شغل انبیا تشبیه شده، پس حتما الگوی این شغل نیز باید منتخبین الهی باشند.
در این مسیر یکی از مهم ترین ویژگیها ارتباط با خداست. چرا که اولین مربی انسان خداست که قدم به قدم به حضرت آدم (ع) می آموزد که چگونه بر روی زمین بر مشکلات فایق آید.
پس معلم نیز باید صبر پیشه کند و صفت الهی را در خودش رشد دهد.
از آنجایی که آموزش و پرورش در کنار همدیگر مانند دوبال پرنده هستند و با وجود این دوبال است که یک پرنده به پرواز در می آید، پس در مدرسه نیز برای پرواز دانش آموزان به سوی زندگی حیات طیبه نیاز است که آموزش و پرورش در کنار یکدیگر قرار گیرند تا هریک مقدمات پرواز فرزندان ایران به سوی قلههای پیشرفت و کمال دینی و انسانی را فراهم آورند.
در مرحله ی اول برای تاثیر گذاری این مسئله بسیار مهم است که بچه ها را جذب کنیم که البته چگونگی جذب هم از اهمیت ویژهای برخوردار است. دوستی با دانش آموزان و در عین حال جدی بودن در مسائل درسی از ملزومات حیاتی فرایند جذب است؛ یادتان باشد که میتوان در عین اینکه جدی بود و جایگاه معلمی را حفظ کرد، دانش آموزان را هم درک کرد و در مواقع لزوم با آنان همراه شد.
همراه کردن خانواده ها برای رسیدن به اهداف شما، یک امر مهم است چرا که دانش آموزان بیشترین وقت خود را در منزل و در کنار اعضای خانوادههایشان میگذرانند. شاید مشکلات داخل خانواده مستقیما بر مسائل کلاس تاثیر نداشته باشد ولی قطعا به طور غیر مستقیم تاثیرات فراوانی از خود به جای میگذارد. برای مثال دانش آموزی که حواسش به خانه باشد و یا شب گذشته خوب نخوابیده باشد، فقط به لحاظ جسمی در کلاس حضور دارد ولی روح و روان و حواس او در خانه مانده است و بدیهی است که در چنین شرایطی بازدهی آن دانش آموز و متعاقباً بازدهی کل کلاس تحت تاثیر قرار میگیرد و نمیتوان انتظار رسیدن به نتیجه مطلوب داشت.
پس همیشه سعی کنید برای دانش اموزان معلمانی دلسوز و برای والدین مشاورانی خبره باشید و برای رسیدن به این مهم، لازم است که همواره برای به روز کردن اطلاعات خود در تلاش و تکاپو باشید.
دانش برای معلم توقف ناپذیر است و او هر لحظه باید اطلاعات عمومی و درسی خود را بالا ببرد و یک گام از کلاس خود فراتر باشد و اگر جواب سوالی را نمیدانست، بدون ترس و واهمه ابراز کند که نمیداند. چرا که همه انسانها این اختیار را دارند که پاسخ برخی سوالات را ندانند. ولی نکته قابل توجه این است که یک معلم باید در چنین مواقعی به دانش آموزش این اطمینان را بدهد که اگر پاسخ سوالش را نمیداند، حتماً در جستجوی یافتن پاسخ قانع کننده، خواهد بود. چرا که این اطمینان میتواند، به لحاظ روحی-روانی دانش آموز را در وضعیت مناسبی قرار دهد.
کار معلم ابتدا تربیت است و باید به این نکته نیز توجه کرد که امر تربیت به هیچ عنوان مقطعی نیست و معلم باید در وهله اول از خود شروع کند و مهمتر آنکه این پیوستگی نیازمند مطالعه مستمر است که البته منظور نگارنده مطالعه هر کتابی نیست بلکه مقصود اصلی، مطالعه منابعی است که توجهش به اهداف اصلی باشد که این اهداف خلاصه میشود در آموزش و پرورش نسلی متفکر-مومن-متعهد-منتقد و صاحب سبک متناسب آینده و به قول رهبر معظم انقلاب تحلیلگر.
پر واضح است که لازمه تحقق این اهداف، آگاهی و مطالعه مسائل روز سیاسی و اجتماعی است. تا معلم خداجو نباشد، پرسشگر نباشد، اهل مطالعه نباشد و به مسائل روز سیاسی و اعتقادی و اجتماعی آگاه نباشد چطور ممکن است بتواند نسلی برای آینده بسازد که سرآمد بشود.
معلم باید به دانش اموزان این را بیاموزد که اگر سوالاتی را نمیدانستید و یا از پاسخ پرسشی قانع نشدید، از پرسش مجدد نترسید و به دنبال پاسخ سوالات خود بروید.
در کلاس برای تجلیل از قهرمانان واقعی و الگو گرفتن دانش آموزان از آنها، هرروز صبح در زمان شروع کلاس از بچهها میخواهم که در مورد یکی از شهدا صحبت کنند و اولویت با شهدای داخل خانواده و بعد شهدای محل زندگی بچه ها است. همچنین هنگامی که دانش آموزان برای انجام کارهای کلاس گروهبندی میشوند، نام هر گروه به اسم یک شهید دانشمند هسته ای است که از این طریق به بچه ها درمورد شهدای هسته ای اطلاعات داده میشود به نحوی که یکبار دانش اموزی از من پرسید که خانم من میخواهم در آینده شهید بشوم و باید چیکار کنم؟
از آنجایی که دانش آموزان در مدارس آماده میشوند برای زندگی گروهی پس بهتر است در کلاس نیز با گروهبندی دانش اموزان به انها یاد بدهیم که چگونه در اجتماع با افراد مختلف سازش داشته باشند و البته در ابتدای هرکاری امکان شلوغی و هرج و مرج کلاس است که با کمی صبر و حوصله و آموزش چگونه کنار آمدن و سازش کردن از شدن این شلوغی بکاهیم.
دانش آموزان در گروه درسی با یکدیگر تعامل میکنند و اگر دانش آموزی چه از لحاظ درسی و چه از لحاظ سازش با دیگر همگروهی های خود دچار ضعف بود، خود دانش اموزان به یکدیگر کمک میکنند تا آن ضعف برطرف شود.
یک معلم باید از نگاه دانش اموزان متوجه حالت درونی آنها شود و همچنین طوری رفتار کند که دانش آموزان از چگونگی رفتارش متوجه شوند که معلمشان ناراحت است، عصبانیست یا…. .
و در برخوردش طوری باشد که دانش آموز بخاطر علاقه به معلم و بخاطر خودش کار ناپسند انجام ندهد. همچنین دانش اموز باید بداند که مدرسه آمدن بخاطر آینده ی خودش است نه صرفا کاری از روی اجبار.
معلم باید تک به تک دانش اموزان خود و همچنین خانواده های آن ها را بشناسد(خواندن پرونده ی آنها) و با توجه به مشکلات و نیازهای فردیشان با آنان برخورد کند و درد دانش اموز را درد خود بداند و نسبت به آنها بیمسئولیت نباشد.
باید مخاطب را شناخت، دانست که با چه شخصی و با چه روحیاتی روبر است، چه خواسته هایی دارد و سطح فرهنگ و نوع نگرش و گویش جذاب برای او چیست؟
معلم باید زمینه های بروز خلاقیت را فراهم کند تا اسباب تولید ،تحلیل، نوآوری و بیان نظرات متناسب اهداف تربیتی و آموزشی فراهم شود.
البته باید این نکته را هم در نظر داشت که درست است که آموزشگاه معلم را محدود میکند که چه بگوید ولی تلفیق امور تربیتی در بخش آموزش در کنار شیوهای خلاق که سیطره آن گسترده است، نه تنها آموزش را محدود نکرده و خسته کننده نیست، بلکه میتواند برای دانش اموز جذاب باشد.
وقتی دانش آموز در برابر خود معلمی را میبیند که نمیتواند حدس بزند که او میخواهد درس امروز را چگونه آموزش دهد، همواره شوق آموختن با شیوه های نوین برایش زنده مانده و جذابیت مواجهه با نوآوری برای او همچنان برجای خواهد ماند. چرا که در این حالت مربی و متربی با هم مشتاق شروع کلاسند و از آنجایی که بکارگیری شیوههای جدید برای هردو شیرین است، جایی برای چیز دیگر نمی ماند و در نهایت هردو فعالند؛ معلم در اجرای شیوههای نو و دانش آموزان در مشارکت در جزء جزء مسائل کلاس.
معلمی کردن در کلاسی که معلم همواره صاحب برنامه و شیوه های شیرین آموزشی است، این چنین خواهد بود که معلم مثل یک قلب سالم که جریان خون رسانی اش فعال و متناسب با سایر اجزای پیکر است، وظائف خود را به خوبی انجام خواهد داد و دیگر عضوی هیچ عضوی کُند و یا غیرفعال نیست.
حالا طبیعی است که وقتی عضوی با اختلال روبرو میشود، این عضو نمیتواند جریان خون رسانی قلب را با مشکل ویژهای روبرو کند و سایر اعضا که کارشان کمک رسانی وهمدلی با عضوی که دچار مشکل شده است، در صدد رفع اختلال برمیآیند و قلب طپنده خود مشغول خدمت و خونرسانی است.
پس معلم باید در مسیر آموزش حتما تربیت را اصل بداند و اعضاء کلاس باید در خلال رقابت ها و رفتارهای فردی، اصل همیاری و همدلی در گروه را بیاموزند تا نه تنها آموزش اتفاق بیفتد بلکه اخلاق دینی چتر زیبای خود را بر سرکلاس باز کند.
یقینا این اهداف در فضای کلاس و در حضور اعضاء کلاس محقق نمیشود و معلم باید ایمان داشته باشد که ساختن و آموختن صرفا همیشه از کلاس و مدرسه نمیگذرد بلکه عنصر مهم و اثرگذار خانواده بنا به تاکید دین مبین اسلام نقش اساسی در پیشبرد اهداف تربیتی و آموزشی دارد.
جدایی خانه و مدرسه هرگز نمیتواند منجر به ساختن و تربیت نسل دانش آموز شود و در واقع این دو مکمل هم هستند. معلم عضو جدید یک خانواده است ولو اینکه در محیط فیزیکی آن خانواده حضور نداشته باشد. اما میتواند آنقدر اثرگذار باشد که پایگاه محکم او در جمع خانواده دانش آموز، موجب موفقیت بیشتر در اهداف تربیتی و آموزشی شود و در اینن صورت است که معلم و خانواده، هر دو، در جهت کمال دانش آموز حرکت میکنند.
پس پذیرش دانش آموزبه عنوان عضوی از خانواده برای معلم در کنار توجه به سطح فرهنگی و نگرشی و گاه مشکلات او، بی شک ابزار مهمی برای معلم در مسیر موفقیت در انجام کار محسوب میشود. و همین طور چنین معلمی میتواند به کمک خانوادهی آن دانشآموز در جهت حل مشکلات فرزندشان بیاید.
معلم و خانواده مسئول نتیجه کارهستند و هیچ یک جدا از یکدیگر نیستیند و در موفقیت یا عدم موفقیت یک دانش آموز موثرند.
پس میتوان اینطور نتیجه گرفت که هرچه معلمان در رشد اخلاقی و علمی خود کوشا و پویا باشند، نسلی را در پشت سر خود تربیت میکنند که آن نسل بتواند پرچمدار اهداف متعالی ایران اسلامی باشد.
رهبری نیز اخیرا از معلمان به عنوان “افسران سپاه پیشرفت کشور” یاد کردند و اطلاع معلمان از جایگاه خود و همچنین توجه به موضوع جذب و تربیت معلم را مهم و حیاتی ارزیابی کردند. چرا که آینده کشور بسته به تربیت نسلی مسئولیت پذیر، خدا باور، آشنا با اهداف متعالی انقلاب اسلامی، اهل تحلیل و دشمن شناس است.
در صورت عدم انطباق با این اهداف در نمونه شدن و نمونه ساختن مردود خواهیم شد.